اگه صبح به امید یه لقمه نون حلال بخوای اتومبیل رو از پارکینگ بیرون بیاری ببینی ، یکی از همسایه های محترم ، اتومبیل مهمونه شو جلوی اتومبیلت زده چه حالی بهت دست میده . اگه توی ترافیک صبحگاهی خیلی متمدنانه و قانونمند هنگام عبور از یک معبر تنگ ، 35دقیقه با ماشین پراید که حالا تازه از پرداخت اقساطش راحت شدی پشت سر ماشین جلویی میلیمتری حرکت کنی اون وقت ماشین های آنچنانی را ببینی که فقط با یه مقدار عبور خلاف خیلی سریع از تو سبقت می گیرن وبعد با یه لبخند معنی دار تو رو ریشخند میکنن چه حالی بهت دست میده . اگه یه شب خسته فارغ از فعالیتهای و اتفاقات روزانه یه تلفن از صاحب خونه محترم داشته باشی ، که تو رو دعوت به واریزی مبلغ قابل توجهی به حسابش می کنه و گر نه حکم تخلیه رو خیلی زود برات پست میکنه بعد ببینی که نصف عمر کاری تو توی یه اداره سالم و پاک کار کردی ، و حالا بعد از گذشت این همه سال نه تنها یه چهار دیواری حتی کوچک از خودت نداری بلکه توان اجاره کردن همون خونه هم داره یواش یواش از دوربرت رخت بر میبنده و بعد یه سری از آدمارو میبینی که توی شرایط کاری تو فقط بعضی اوقات به ندای وجدانشو گوش ندادن ، با خونه های آنچنانی یه زندگی راحتو برای زن و بچه عزیزشون درست کردن چه حالی بهت دست می ده . وقتی به سوپری سرکوچه میری با هزار رودربایستی و آبروداری به فروشنده عزیز میگی که فقط برای خرید چند عدد تخم مرغ 300 تومانی مراجعه کردی بعد یه آقای شیک پوش رو می بینی که سروضع ظاهریش به اندازه دو ماه حقوق تو می ارزه . صندوق ماشین 100 میلیونیشو بالا میزنه و تا جا داره خرت وپرت توش جا میده چه حالی بهت دست میده . وقتی که به طور اتفاقی بایکی از اون آدمای قانون شکن پول دار خوشبخت ، خوش تیپ ، خوش ماشین ، خوش خونه ، خوش گذرون همکلام میشی راز موفقیتشو ازش می پرسی . یه نگاه متعجبانه بهت می کنه و بعد جواب میده ، البته که با همراه شدن قوانین نانوشته جاری به اینجا رسیدم . اون موقع تازه ازخودت می پرسی قانون واقعی کدومه ؟